مردی از خانه ای که در آن ست داشت زیاد راضی نبود ، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند. دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. (( خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار )) صاحب خانه گفت دوباره بخوان! مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست!!! در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ، ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم. خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده ایم ، مثل سلامتی ، مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن ، مثل پدر ، مادر ، خواهر و برادر ، فرزند ، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم

بیاییدتادیرنشده قدرداشته هامون وبدانیم ومهربان باشیم

داستانی زیبا

، ,خانه ,مثل ,دوستش ,صاحب ,ای ,، مثل ,که در ,صاحب خانه ,خانه ای ,خانه گفت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Weed کتابخانه فرهيختگان شقایق دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. 7-helli همکاری در فروش فایل تحقيق و مقالات دانشجويي milikhayat24 پرستوی آسمان بررسی و نقد پایان نامه ها abcxyz